بی تو در باران
متن زیر در تاریخ87/10/11، ساعت: 2:56 عصر نوشته شده است.
¤ مجانیتا حالا کسی همین جوری بهتون یه لپ تاپ مجانی داده؟؟؟؟؟؟
اگه مایلید صاحب یه لپ تاپ بشید از اینجا اقدام کنید.
فقط یه فرم پر کردن و یه کم تبلیغ.
همین!
¤ نویسنده: سعید فروتن
متن زیر در تاریخ87/7/27، ساعت: 1:54 عصر نوشته شده است.
¤ خداحافظ مسافرقلبم سنگین است. دیگر نمیخواهم کوله بار خاطراتت را به دوش بکشم. نمیخواهم شب و روز به انتظار روز عذاب تو بنشینم. تصمیم دارم تو را با تمام خوبیها و بدیهایت فراموش کنم. خاطراتت را به خاک بسپارم تا همه باور کنند تو برای من مردهای.
این روزها شنیدهام کسی قلبت را شکسته است. میدانم بخاطر قلب شکسته خودت از من حلالیت خواستی. میدانم تصمیم داری به سوی سرنوشت خود بروی و دستی را که از من دریغ کردی در دست لیلای دیگری بگذاری.
دیگر برو. به سلامت مسافر. پشت سرت نه اشکی هست و نه آهی. اینجا کسی دلش برای تو تنگ نمیشود. حیف از روزهای خوش جوانیم که به دست تو سپرده بودم. قبول دارم که دستهای پاییزی تو لایق جوانههای بهاری قلبم نبود.
نمیخواهم با یادآوری تو و خاطراتت لحظههایم را خراب کنم؛ زندگیم را در این حالتی که هست دوست دارم... مخصوصاً در کنار دوست عزیزی که برای تاریکیهایم چراغ آورد و زخمهای به جا مانده از خنجر تو را التیام بخشید. خاطرات خوب و بد تو را برای همیشه به خاک میسپارم و تو را به خدا...!
خداحافظ مسافر...
«نویسنده: دختری از جنس باران»
¤ نویسنده: سعید فروتن
متن زیر در تاریخ87/7/27، ساعت: 1:53 عصر نوشته شده است.
¤ تولدم مبارک!در انتهای ذهن مشوش خود
کلمات را تحت تعقیب قرار می دهم!
نه واژه ایی میابم که شرح حالی باشد
نه جمله ایی که تسکین این دلِ پاره پاره...
غم نویس نیستم
فقط گاه و بی گاه
آب و هوای دل را مکتوب می کنم...
همین!...
حالا اگر آسمان دل همیشه
سرخ و کبود و غم گرفته است، چه کنم!؟ ...
با این حال
این سرخی و کبودی آسمان دل را
از خاکستری جنس آدمی
بارها و بارها دوست تر دارم...
با این حال
گاه و بی گاه لال می شوم
که نکند دلی بلرزد...
نکند اشکی جاری شود...
نکند دلی آزرده...
حال بانگ هایی که همیشه
در درونم
در ذهنم
مرا صدا می زنند
آیا می دانند؟
می دانند که صاحب این دل پاره پاره
برای پرواز، پر پر می زند...
و امشب
آغاز نوزدهمین سال زمین گیر شدن من!
نمی دانم...
شاید، فقط شاید...
تولدم مبارک!...
¤ نویسنده: سعید فروتن
متن زیر در تاریخ87/7/27، ساعت: 1:52 عصر نوشته شده است.
¤ خسته ام...خستم از دو رنگیه تو، گریه هام دست خودم نیست
این کسی که رو به رومه، اون که عاشقش شدم نیست!
خستم از خستگی من، این گلایه نا تمومه
خستم حتی از حضورِ، این کسی که رو به رومه!
از دروغت پرم اما خالیم از عشقت، آره!
من همونیم که گفتم تو رو تنها نمی داره!
اما تو دیگه تو نیستی! من دیگه تو رو ندارم!
واسه من مردی! می فهمی؟ یا بازم دلیل بیارم؟!
بسه این همه تحمل، نه? تو آدم بشو نیستی!
صد دفه قول دادی اما پای حرفت نمی ایستی!
واژه های توی مغزم همشون غیر مجازه!
اینه حال آدمی که همه چیزشو می بازه!
حیف اعتماد من حیف! دریغ از یه رنگیه تو!
قربونی شد دل سادم برای زرنگیه تو!
عصبانیم! کلافه م! خستم از دو رنگیه تو!!
«مریم وحیدزاده»
¤ نویسنده: سعید فروتن
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
RSS
کل بازدیدها: 2681
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
درباره خودم
سعید فروتن
یه تنها....................... مگه مهم هم هست واسه شماها؟ |
لینک به وبلاگ
اشتراک در خبرنامه